در گذر از مارپیچ زندگی....

ساخت وبلاگ
بالاخره این همه روز پر استرس و طولانی و کسل کننده گذشت. دوشنبه خوشحال بودم که فردا میریم و وضعیت بیبی جان مشخص میشه. از مرکز زنگ زدن و گفتن دکتر نیست و قرار شد پنجشنبه بریم. پنجشنبه پاییزی و بارونی که یه خاطره خوب و شیرین توی هنم حک کرد و علاقه در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 255 تاريخ : يکشنبه 30 مهر 1396 ساعت: 5:09

همیشه وقتی میخوایم بریم مطب دکتر استرس دارم!!!! پنجشنبه وقت داشتم و باید می رفتم نتایچ غربال رو نشونش میدادم و بعدش می رفتیم خونه ماماینا. همسر از سر کار اومد و سوار ماشین شدیم و جلوی مطب یه جای خوب برای پارک ماشین پیدا کردیم. مطب شلوغتر از اون در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 184 تاريخ : يکشنبه 30 مهر 1396 ساعت: 5:09

خوبی سرکار اومدن اینه که گذشت زمان راحتتره و آخر هفته زودتر میرسه، امید داری به گرفتن پول آخر ماه که حداقل بخشی از هزینه های این دوران عجیب غریب رو تامین کنه و درگیر شدن با کار که باعث میشه تمرکزت از روی بارداری و تهوع برداشته بشه. خدایا شکرت ب در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marpichezendegia بازدید : 163 تاريخ : يکشنبه 30 مهر 1396 ساعت: 5:09

گاهي اوقات همه چيز به هم گره مي خوره، همه حسهاي بد ممكن بهت هجوم ميارن و تو ضعيفتر از اوني هستي كه با همه اين احساسات و افكار شوم جنگ كني و شكستشون بدي، اونقدر ضعيف كه ترجيح ميدي با همه شون قاطي شي و يكي شي و زنده باشي!!! روزهاي بدي رو دارم مي گذرونم. مجبور شدم سر كار نرم و خونه نشين شدم كه بيبي جان جاش رو سفت كنه. تازه سه ماه از اومدنم به واحد جديد مي گذشت و برام بد شد. تهوع ديوونه ام كرده. در گذر از مارپیچ زندگی.......
ما را در سایت در گذر از مارپیچ زندگی.... دنبال می کنید

برچسب : روزهاي, نویسنده : marpichezendegia بازدید : 202 تاريخ : شنبه 8 مهر 1396 ساعت: 18:46